شنبه ۷ مرداد ۹۶
+مامااااااااااااااااااااااااااااااااان
-چیه ؟کیه ؟
+مامان رفیقامن آب دهنمو قورت دادم )
-باز کن درو
+اخه الان اینجا چیکار میکنن
-من گفتم بیان باهم برید بیمارستان
+مگه شما ...
-نه من نمیام میخوام کارامو بکنم
+ای وااااااااااااااااااااااای
در رو باز کردم و دوییدم سمت اتاقم در رو قفل کرد و رفتم سمت کمد لباسام هنوز گیجی خواب از سرم نپریده بود باز گیج شدم چی بپوشم (گیجی رو گیجی ) خودمم میدونم دیوونم خخخخخخ
دینگ دینگ (صدای زنگ ورودی خونه بود )
+واااااااااااااااااااااااای رسیدن
تق تق تق
*سپید بیداری؟
صدای الهه بود از اونورم صدای ماهور میومد که طبق معمول میخندید و با مامان مهینم گپ میزد
*سپیییییییییییییییییییییییییییییییییید باز کن درو
+اهم اهم بیدارم دارم لباس میپوشم
*عزیزم یه دستی نمیشه که بزار بیام کمکت
+ نه نه نه نمیخواد
از اونور صدای ماهور بلند شد
=خخخخخخخخخخخخخخ الهه بیا بشین احتمالا بازم واسه خواب تاپ شرتک میپوشه خخخخخخ
* خخخخخ دیوونه
-الهه جان بیا شربت بخور خاله هوا گرمه
هووووووووووف بلاخره یه لباس خوب پیدا کردم یه بلوز اسپرت بلند آستین دکمه ای با کت کوتاهش و شلوار لی و شال سورمه ای با کلی زحمت پوشیدمشون و آستین سمت چپمو تا آرنج زدم بالا
در رو باز کردم و اومدم بیرون
=سلاااااااااااااااااااااااام عزیزم
طبق معمول اولین نفر ماهور بود بهترین رفیقی که دارم و خواهم داشت پرید بغلم آخیییییییش بازم انرژی مثبتش بهم رسید و لبخند اومد رو لبم بعدشم الهه اومد سمتم و بغلم کرد
بعد از یه سلام و احوال پرسی مفصل الهه گفت : خب بریم ؟
+کجا ؟
= بیمارستان دیه !
+ نه بابا من هنوز صبونه نخوردم :/
* نوچ نوچ تنبل بدووووووووووووو
رفتم تو آشپزخونه یه لیوان شیر با یه قاچ از کیکی که دیروز مامان مهین درست کرده بود خورد که یهو .....
برچسب : نویسنده : bzendegipaeezic بازدید : 147